آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

شب ِ آرزوهـــآ

 

چشمانت را که بستی ؛ آرزو می کنم چشمانت را ...

 

از وقتی که یادم هست؛ شب ها وقتی نور مهتاب کف ِ حیاط را روشن می کرد ،

از دامن ِ سیاه ِ آسمان ، ستاره می خواستم ؛

درست از وقتی که مادربزرگم به آسمان رفت و مامان آن ستاره ی ِ پر نور ِ شب را ،

مامان بزرگ خواند و من هم باورش کردم.

یا کمی آن طرف تر وقتی آرزوهای ِ قد بلندتر از خودم را برای بابا تعریف می کردم

و شنیدم که شب ها وقتی ستاره ی دنباله دار از آسمان می گذرد ،

چشمهایت را ببند و آرزو کن .

قد کشیدم و آرزوها با من قد کشیدند ،

قصّه ی خواستن ها و تلاش ها و رسیدن ها و نرسیدن ها

و میل ِ سیری ناپذیر و بی نهایت طلبی آدم ها از همان روز خلقت ؛

ازهمان روزی که حوّا سیب خورد و آدم هبوط تا همین امروز هست و خواهد بود ...

این که دفتر آرزوهایت را برداری و معیار کِشان ،بزرگ آرزویت را آن بالا بنویسی

و آن خرده ریزها را آن پایین ، شاید به اندازه ی تمام عمر ارزشمند است .

آرزوی اول کوچکت حکایت ِ همان خشت ِ اول ِ بنای ِ زندگی ات می شود

و بالا رفتنش به ثریّای آرزوی بزرگ را باعث می شود .

فردا شب در تعابیر و مفاتیح الجنان هم شب ِ اول رجب هم ولادت امام باقر (ع)

و هم اولین پنج شنبه ی ماه رجب که به شب آرزوها تعبیر شده و احکام خاص خودش را دارد ؛

شاید فرشته ها بالشان را روی زمین بگذارند و مشق ِ آرزوهای ما کنند .

فردا شب بایستید و زیر آسمان ِ پرستاره ی شب چشمهایتان را محکم ببنید و آرزو کنید .

 

* خودمونی نوشت : آن لیست خواسته هایم را یادتان هست !؟

فردا شب باز نوبت ِ سرکشی به فهرست ریز و درشتم هست ؛

به رسیده ها خط می زنم و نرسیده ها را دوباره می نویسم و جدیدترها را از نو می نویسم *:)

البته بماند که از این به بعد تمام ِ آرزوهام تو یه آرزو خلاصه میشه :

" من + فرفره موم = مــــآ *:) "

+ یــآدآوری نوشت : آرزومند آرزوهای خوب ِ هم باشیم *:)

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : درگوش ِ یواشکی نوشت , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |